فرزنــــد ایـــــران

به وبلاگ شخصی محمد جواد محمدی خوش آمدید!

فرزنــــد ایـــــران

به وبلاگ شخصی محمد جواد محمدی خوش آمدید!

داستان:پیمان اهورایی-بخش نخست

نامش پدرام بود.13 سال بیشتر نداشت .یک برادر بنام پژمان و یک خواهر بنام پرنیا داشت.پدرش یکی از سرداران سپاه ایران در جنگ جلولاء بود که در همان جنگ به قتل رسید.مادرش نیز پس از آگاه شدن از مرگ پدرش،سکته کرد و دنیا را بدرود گفت. برادر بزرگتر پدرام،آگاه شده بود که در برخی از مناطق ایران،هنوز ایرانیانی هستند که اصل و نسب خود را از دست نداده اند.یکی از این مناطق،طبرستان بود.


روزی پژمان (برادر بزرگتر پدرام) آگاه شد که کاروانی قصد سفر به قزوین را دارد.این کاروان سه روز بعد میخواست به سمت قزوین حرکت کند.پژمان که این خبر را شنیده بود سریعا خود را به خانه رساند وپدرام و پرنیا (خواهر بزرگتر پدرام و کوچکتر پژمان) را از این سفر آگاه کرد و به پرنیا گفت:
-خواهرم! از دیدگاه من بهتر است که سه روز دیگر که کاروان به سمت قزوین راه میفتد،ما نیز با آنها برویم و پس از اقامتی کوتاه در قزوین به سمت طبرستان حرکت کنیم. دیدگاه تو چیست؟
- من نیز موافقم و بهتر است از همین امروز وسیله های مورد نیاز خود را گرد آوری کرده تا در روز سفر باخود ببریم.

پس شروع کردند به گردآوری وسایل مورد نیازشان.پدرام هم به پژمان و پرنیا کمک میکرد تا بتوانند وسایل را بهتر جمع کنند.پدرام علاقه ی بسیار زیادی به دانش ریاضی داشت و به همین دلیل در کتابخانه شان کتاب ریاضی بسیار پیدا میشد!پدرام بیشتر سعی میکرد تا کتابهای ریاضی را گردآوری کند و در این کار بسیار منظم بود.تا شب توانستند نصف وسایل مورد نیاز خود را گردآوری کنند.پژمان که خسته شده بود گفت :«بهتر است بقیه ی کارهارا به فردا موکول کنیم.» پس از ان همگی استراحت کردند تا فردا بتوانند کار را به پایان برسانند.پژمان عادت داشت تا شب ها در بام خانه بخوابد و بقیه نیز در داخل خانه میخوابیدند.همچنین چون پژمان درتیراندازی مهارت داشت همیشه با خود تیر و کمانش را به بام میبرد تا اگر اتفاقی افتاد بتواند کاری انجام دهد.در نیمه های شب ،ناگهان صدای هیاهو و جیغ ، پژمان را بیدار کرد.ترس وجودش را فراگرفته بود،نمیدانست باید چه کاری انجام دهد،ناگهان به ذهنش رسید که شاید این صدای پرنیا و پدرام باشد،با تمام سرعت خود را به پایین رساند،اما مشاهده کرد که پدرام و پرنیا نیز همانند او متعجب مانده اند.پژمان دوباره به بام برگشت و با دقت بیشتری شهر را مشاهده کرد... در شهر سربازان دشمن به خانه های مردم هجوم می آوردند و اموال و دارایی های آنان را چپاول میکردند.پژمان که این موضوع را فهمیده بود،بسیار خشمگین شد.در همان لحظه دوسرباز به سمت خانه ی آنها روانه شدند که پژمان آنهارا از بام خانه دید،سریعا تیروکمان خود را برداشت و به پایین رفته و در چند قدمی در خانه ایستاد.منتظر ماند تا سربازان در را بکوبند.پس از چند لحظه سربازان در را کوبیدند، پژمان تیر خود را آماده کرده و به پدرام گفت :
پدرام سریعا برو در را باز کن و خود را کنار بکش.

ادامه مطلب ...

میهن کست-شماره نخست


سلاااااااااااام خدمت همه ی دوستان گلم.بالاخره امروز شماره نخست"میهن کست" منتشر شد.در این پادکست بیشتر سعی کردیم که شما رو با بخش های مختلف پادکست آشنا کنیم.خوب توی این پادکست من و امین (خودمونی) باهم همکاری میکنیم و امین عزیز بخش های طنز و نکته ی روز و شعر رو بر عهده داره.در پادکست بیشتر سعی میکنیم که جنبه ی طنز نگه داشته بشه تا شما از گوش دادن به اون خسته نشید.امیدوارم از پادکست لذت ببرید.

باسپاس



دانلود پادکست با کیفیت بالا (HQ)

لینک دانلود 1

لینک دانلود 2


دانلود پادکست با کیفیت پایین (LQ)

لینک دانلود 1

لینک دانلود 2



پخش آنلاین

توجه:کیفیت پادکست برای پخش آنلاین پایینتر از فایل های دانلود میباشد!


هرج و مرج فرهنگی!

این چند روزی که مشهد بودم،متوجه یه مسائلی شدم که باید خدمتتون درموردش توضیح بدم:

1-روز اول که برای نماز مغرب با پدرم رفتیم حرم،پس از پایان نماز مغرب،یه مردی 50 ساله که در جلوی صف نماز بود،یه دفعه بلند شد و برای مردم سخنرانی کرد!میگفت:دست جووناتونو محکم بگیرید و بیارید تو مساجد تا سر براه بشن و نرن دنبال کثافت کاری و گناه!...البته خیلی چیزا میگفت اما اینش برام خیلی مهم بود.اولا،ببینید بعضیا چقدر از ما جوونا دید منفی دارن که فکر میکنن همه ی جوونا کثافت کار و گناهکار و کافر هستند! خوب این دو حالت داره:یکیش اینکه چون خودشون در جوونیشون کلی کثافت کاری کردن و حالا که کیفشونو کردن و دیگه لذتی براشون نمونده،اومدن دارن مارو نصیحت میکنن و فکر میکنن که جوونای امروز همشون مثل اینا هستن (البته من همه ی میانسال هارو نمیگما فقط بعضیاشونو میگم! یعنی افرادی که مثل همین آقا هستن که سخنرانی کرد) در حالت دوم اصلا به فکر و ذهنشون چپوندن که جوون گناهکار هست و هیچی حالیش نیست.همونطور هم که میدونید هم مورد اول و هم مورد دوم مقابله باهاشون کار حضرت فیل میباشد!!!...


ادامه مطلب ...

پادکست هفتگی وبلاگ



باز هم سلام. همونطور که قول داده بودم قرار بود چند آیتم جدید به وبلاگ اضافه کنم.یکی از این آیتم ها "پادکست" میباشد که بصورت هفتگی و هر پنجشنبه در اختیارتان قرار میگیرد.آیتم دیگری هم در نظر دارم که آیتم نیست اما توی وبلاگ من از مطالب جدید به شمار میاد واون داستان هایی هست که نویسندش خودم هستم و در وبلاگ قرار میدم.در این پست میخوام در مورد پادکست هفتگی وبلاگ براتون توضیح بدم.این پادکست "میهن کست" نام دارد و هر پنجشنبه بجز روزهای ماتم در اختیارتان قرار میگیرد.این پادکست دارای بخش های مختلفی هست که چندتای آنها را نام میبرم:
1- بررسی مهم ترین اتفاقات هفته
2-پندها و اندرزها و سخن بزرگان                                                                                    
3-نکته ی روز
4- موسیقی
5- طنز
6- تحلیل هفته-اعتراض
و ...
بخش های دیگری هم وجود دارند که دیگر نام نمیبرم البته یه بخش هم مربوط به بررسی تاریخ ایران هم هست که امیدوارم براتون جالب باشه...خلاصه امیدوارم که این آیتم بتونه رضایت شما رو جلب کنه.البته باید اینو بگم که هر شماره از پادکست موضوع خاصی رو دنبال میکنه و تمامی این بخش ها که در پادکست خواهند بود،در چهارچوب اون موضوع دنبال میشوند.پس منتظر باشید...

سلامی دوباره

بازهم سلام عرض میکنم خدمت دوستان گرامی

خوب بالاخره مشهدمونم رفتیم و برگشتیم.و خدا رو سپاس که با دست پر هم برگشتم.برای همه  کسانیکه  التماس دعا داشتن هم دعا کردم و امیدوارم دعام مستجاب بشه.هیچی نشده دلم واسه اونجا تنگ شد.خیلی فضای روحانی جالبی داره ...اگه خدا بخواد یه روز همگی باهم میریم

خوب خلاصه بگم که حسابی جای همتون خالی بود.رهبر هم که باما هماهنگ بود اومده بود غبار روبی البته بگما دلم هم براتون تنگ شده بود.راستی امروز هم بازی پرسپولیس - استقلال هست که ایشالا پرسپولیس میبره...

دیگه چیزی ندارم بگم فقط میگم منتظر یه سری آیتم های جدید باشید که میترکونه

فعلا خدا نگهدار