فرزنــــد ایـــــران

به وبلاگ شخصی محمد جواد محمدی خوش آمدید!

فرزنــــد ایـــــران

به وبلاگ شخصی محمد جواد محمدی خوش آمدید!

داستان : پیمان اهورایی - بخش دوم

...   چندساعتی از سفر گذشته بود  و کاروان در شهری کوچک ایستاد تا مسافران استراحتی کنند.پژمان نیز برای تهیه نمودن برخی از وسایل مورد نیاز به بازار شهر رفت تا آنها را خریداری نماید.زمانیکه پژمان به بازار رسید،از صحبت های مردم آگاه شد که بازهم سربازان دشمن به نیشابور حمله برده اند.اما چون خبری از بسیاری از مردم این شهر پیدا نکردند،در راه کاروانها بدنبال کاروان نیشابور میگردند.

     پژمان سریعا خود را به رییس کاروان نیشابور رساند و به او گفت که باید هرچه سریع تر کاروان راه بیفتد تا دشمن به کاروان نرسیده و جنایت های دیگری را به راه نیندازد.

ادامه مطلب ...

داستان:پیمان اهورایی-بخش نخست

نامش پدرام بود.13 سال بیشتر نداشت .یک برادر بنام پژمان و یک خواهر بنام پرنیا داشت.پدرش یکی از سرداران سپاه ایران در جنگ جلولاء بود که در همان جنگ به قتل رسید.مادرش نیز پس از آگاه شدن از مرگ پدرش،سکته کرد و دنیا را بدرود گفت. برادر بزرگتر پدرام،آگاه شده بود که در برخی از مناطق ایران،هنوز ایرانیانی هستند که اصل و نسب خود را از دست نداده اند.یکی از این مناطق،طبرستان بود.


روزی پژمان (برادر بزرگتر پدرام) آگاه شد که کاروانی قصد سفر به قزوین را دارد.این کاروان سه روز بعد میخواست به سمت قزوین حرکت کند.پژمان که این خبر را شنیده بود سریعا خود را به خانه رساند وپدرام و پرنیا (خواهر بزرگتر پدرام و کوچکتر پژمان) را از این سفر آگاه کرد و به پرنیا گفت:
-خواهرم! از دیدگاه من بهتر است که سه روز دیگر که کاروان به سمت قزوین راه میفتد،ما نیز با آنها برویم و پس از اقامتی کوتاه در قزوین به سمت طبرستان حرکت کنیم. دیدگاه تو چیست؟
- من نیز موافقم و بهتر است از همین امروز وسیله های مورد نیاز خود را گرد آوری کرده تا در روز سفر باخود ببریم.

پس شروع کردند به گردآوری وسایل مورد نیازشان.پدرام هم به پژمان و پرنیا کمک میکرد تا بتوانند وسایل را بهتر جمع کنند.پدرام علاقه ی بسیار زیادی به دانش ریاضی داشت و به همین دلیل در کتابخانه شان کتاب ریاضی بسیار پیدا میشد!پدرام بیشتر سعی میکرد تا کتابهای ریاضی را گردآوری کند و در این کار بسیار منظم بود.تا شب توانستند نصف وسایل مورد نیاز خود را گردآوری کنند.پژمان که خسته شده بود گفت :«بهتر است بقیه ی کارهارا به فردا موکول کنیم.» پس از ان همگی استراحت کردند تا فردا بتوانند کار را به پایان برسانند.پژمان عادت داشت تا شب ها در بام خانه بخوابد و بقیه نیز در داخل خانه میخوابیدند.همچنین چون پژمان درتیراندازی مهارت داشت همیشه با خود تیر و کمانش را به بام میبرد تا اگر اتفاقی افتاد بتواند کاری انجام دهد.در نیمه های شب ،ناگهان صدای هیاهو و جیغ ، پژمان را بیدار کرد.ترس وجودش را فراگرفته بود،نمیدانست باید چه کاری انجام دهد،ناگهان به ذهنش رسید که شاید این صدای پرنیا و پدرام باشد،با تمام سرعت خود را به پایین رساند،اما مشاهده کرد که پدرام و پرنیا نیز همانند او متعجب مانده اند.پژمان دوباره به بام برگشت و با دقت بیشتری شهر را مشاهده کرد... در شهر سربازان دشمن به خانه های مردم هجوم می آوردند و اموال و دارایی های آنان را چپاول میکردند.پژمان که این موضوع را فهمیده بود،بسیار خشمگین شد.در همان لحظه دوسرباز به سمت خانه ی آنها روانه شدند که پژمان آنهارا از بام خانه دید،سریعا تیروکمان خود را برداشت و به پایین رفته و در چند قدمی در خانه ایستاد.منتظر ماند تا سربازان در را بکوبند.پس از چند لحظه سربازان در را کوبیدند، پژمان تیر خود را آماده کرده و به پدرام گفت :
پدرام سریعا برو در را باز کن و خود را کنار بکش.

ادامه مطلب ...

امان از دست این ...!

سلام

حتما میگید چرا عصبانیم؟خوب الان واستون میگم:

منو و بروبچه های گروه مدافعان تاریخ قراره یه مستندی بسازیم بنام "ردپای تاریخ"؛خوب واسه اینکار من قرار بود یه نرم افزار دانلود کنم که کلا روی هم رفته 300 مگابایت حجمش بود791821_781921_Laie_45.gif

البته جداش کرده بودن...یعنی یدونه صد مگابایتی یدونه دیگه هم صد مگابایتی و یدونه 63 مگابایتی!

صد مگابایتی اول رو پریروز دانلود کردم364321_LaieA_028.gif

و موند صد مگابایتی دوم و شصت مگابایتی موند واسه دیروز

واسه اینکار تصمیم گرفتم یدونه نرم افزار مدیریت دانلود دریافت کنم که کلی دنگ و فنگ داشت و حسابی حرصمو در آورده بود600020_scratch_one-s_head.gif

آخرشم تونستم این مدیریت دانلود رو راه بندازم.....

رفتم سراغ صدمگابایتی دوم که ماشالا ماشالا دو ساعت و نیم طول کشید848120_ireful.gif

حدود ساعت نه و نیم دیشب صد مگابایت دوم هم دانلود شد و رفتم سراغ 60 مگابایت.....از شانسم سرعت اینترنت فجیع اومد پایین587020_JC_pokerface.gif اما بالاخره فایل دانلود شد اما بگید ساعت چند؟؟؟ساعت 12 و نیم شب دانلود شد ...منم که یه چشمم طرف تلویزیون (بازی پرسپولیس-سرچشمه) بود یه چشمم هم به این سیستم58607_wacko.gif

خلاصه همه ی فایلا دانلود شدن و من اونارو استخراج کردمو رفتم واسه نصب نرم افزار79191_connie_mini_foxv.gif

نرم افزار دانلود شد و کرکش هم کپی کردم و رفتم تا نرم افزار رو اجرا کنم که ییهو!!!!!!!،ارور داد464519_t2.gif

دراینجا بود که میخواستم کامپیوترو داغون کنم تا دل خودم خنک بشه33641_connie_jail.gif

اما دلم سوخت و بیخیالش شدم....الانم کلی سعی میکنم این درست بشه اما نمیشههههههه

اه ...اینم از شانس ما305320_JC_thinking.gif

کفرم در اومده بخدا

شما میگید چیکار کنم؟!